حرف هایی برای فراموش کردن 112
یکشنبه 27 مرداد 1392 18:04
این بهار هم بیهوده است باز هم خوشبخت خواهی ماند مثل جنازه ای عمیق در ته یک آشپزخانه به اندازۀ شوهرت و بچه ات شده ای به اندازۀ کدبانویی بیست و یک عیار به اندازۀ حلقه ای که در نمی آید و مثل جنازه ای عمیق از آن آویزانی از خواب می پری و توی خوشبختی می افتی توی بغل شوهرت گریه می کنی می پرسد عزیزم چرا گریه می کنی خوابت یادت...